«کاتالپسی» به‌زودی منتشر می‌شود؛ از تهدید دنیای بیرون در امان نیستیم

«علی امیرریاحی»، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس، در خصوص معنای «کاتالپسی» و دلایل انتخاب این نام برای نمایشنامه‌اش می‌گوید: «کاتالپسی یا چوب‌وارگی یا جمود عضلانی مشخصا اسم یک بیماری و یک‌جور وضعیت عصبی‌ست که عضلات قدرت حرکت‌شان را از دست می‌دهند و دیگر قادر به واکنش نیستند. قطعا در این نمایشنامه کسی این بیماری را ندارد و بیشتر یک منظور استعاری پشت انتخاب این اسم بوده‌است و از این بیماری برای ایجاد یک معنای دوم استفاده شده‌است.» او درخصوص ارتباط این نمایشنامه با وضعیت امروز می‌گوید: «از ارتباطی هم که شخصیت‌های نمایشنامه و موقعیت نمایشی آن با دنیای امروز ما برقرار می‌کنند یا باید بکنند مطمئن نیستم، اما...

????? ????

«زاهد بارخدا» از «او» می‌گوید؛ روایتِ نسلی که «تغییر» عشق اولش بود

آن‌ چه درون آدم‌های «او» می‌گذرد، چه قدر به خاطرات و مخاطرات یک نسل خاص برمی‌گردد؟ این «او» آشنای نسل من است. نسلی که حالا زنان و مردان میان‌سالی شده‌اند. ما همدیگر را برای اولین‌بار در دانشگاه‌ها ملاقات کردیم. ملاقات با خودمان هم آن‌جا شکل گرفت: آن منِ دیگر. دانشگاه برای نسل من حکم کافه‌ای را داشت که در آن دو پوست، دو نگاه، دو صدا، به هم می‌رسیدند، صدای هم را می‌شنیدند؛ و یک صدای دیگر: صدای «ما». صدایی که به خیابان هم رسید و جاری شد در اذهان روزنامه‌ها. شرایط زیست این نسل به‌شکلی بود که نگذاشتند آن «ما»...

????? ????

تجربه نیستی حیاتی‌تر از تجربه هستی است

گفت‌وگو با مهدی آذری: تجربه نیستی حیاتی‌تر از تجربه هستی است چرا قصد اجاره دادن این زندگی را دارید و به فروش آن فکر نمی‌کنید؟ آذری: بازار فروش زندگی، رقبای زیاد و سرسختی دارد خیلی‌ها می خواهند زندگی‌شان را بفروشند. برای اینکه در این بازار پررقابت نسبت به رقبا موفق‌تر باشیم، باید مزایایی را برایش در نظر بگیریم. مثلا یکی دو سال گارانتی بدهیم و یا رنگ و لعابی به زندگی‌مان بدهیم که هر دو حالت متاسفانه ممکن نیست. گارانتی خیلی پرریسک است، چون جنس زندگی ما بسیار بی‌کیفیت است، به احتمال...

????? ????

«مهدی آذری» در گفت‌وگو با ایبنا

چون زنم عاشق آلبر کامو بود نویسنده شدم! ایبنا: قبل از پرداختن به مجموعه داستان دربارهٔ نوشتن و شروع کارتان بگویید؟ مهدی آذری: زنم عاشق آلبر کامو بود. دیوارهای اتاق از عکس‌های آلبر پر شده بود حتی عکس پرسنلی از آلبر را داخل کیف پولش، کنار عکس من حمل می‌کرد. بعضی وقت‌ها که یواشکی کیف پولش را بازرسی می‌کردم، عکس خودم را از زیر عکس آلبرکامو درمی‌آوردم و در سمت راستش می‌گذاشتم. با توجه به شناختی که از فیزیک خودم داشتم این حق را به زنم می‌دادم که آلبر را دوست داشته باشد. باور کنید نه بخاطر حسودی...

????? ????

فروش ویژه خرداد با تخفیف ۳۳درصد

• از متن کتاب: گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً! گمان می‌بَرَم که اگر خداوند، صد هزار گونه خنده می‌آفرید امّا رسمِ اشک ریختن را نمی‌آموخت، قلب، حتّی تابِ ده روز تپیدن را هم نمی‌آورد. گریه، چه نعمتی‌ست واقعاً ــ برای آن‌کس که قلبی دارد. • |کتاب «آتش بدون دود» نوشتهٔ «نادر ابراهیمی»، انتشارات روزبهان. هفت جلد در سه مجلّدِ گالینگور(جلد سخت)، ۳۲۰.۰۰۰ تومان.|

????? ????