سهم من

«خانم جون همیشه می‌گفت: سهم هر کسی از قبل مشخصه، براش کنار می‌ذارن، اگه آسمون به زمین بیاد هم عوض نمی‌شه. اغلب فکر می‌کنم سهم من از زندگی چی بود؟ آیا اصلاً سهم مشخص و مستقلی داشتم؟ یا جزئی بودم از  سهم مردان زندگی‌م که برای باورها، ایدئال‌ها یا هدف‌هاشون، هر کدام به نوعی مرا به قربانگاه بردند.»
رمان «سهم من»، نوشتۀ پرینوش صنیعی، از زبان دختری به نام معصومه روایت می‌شود. او در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده که آبرو و سنت‌ها برای‌شان از سرنوشت معصومه مهم‌تر است. او به اجبار همین خانواده با مردی کمونیست ازدواج می‌کند که فقط به آرمان و مبارزه‌اش اهمیت می‌دهد. سرتاسر روایت معصومه، تلاش اوست برای یافتن سهمش از زندگی.
پرینوش صنیعی در «سهم من» و از زبان معصومه در تلاش است تا وضعیت زنان ایران را در دو دورۀ تاریخی پیش و پس از انقلاب به تصویر بکشد و از تبعیض و ستمی سخن بگوید که گروه‌های مختلف با باورهای متفاوت و حتی متضاد به زنان تحمیل می‌کنند. «سهم من»، روایت سهم زن ایرانی از زندگی است و توصیف جایگاه او در جامعه.