توضیحات
در اوایل قرن بیستم، در بخشهایی از اروپا، افرادی معروف به هنرمندان گرسنگی، در پارکها، شهربازیها و دیگر مکانهای عمومی، در قفسی مینشستند و گرسنگی و روزهداری چهلروزهشان را به نمایش میگذاشتند. فرانتس کافکا، در داستان کوتاهی به نام «هنرمند گرسنگی»، ماجرای یکی از این هنرمندان را روایت میکند که برای رضایت از خود راهی بهجز گرسنگیکشیدن نمیشناسد.
در سال ۱۹۷۴، تادئوش روژهویچ، شاعر و نمایشنامهنویس لهستانی، با الهام از این داستان، نمایشنامۀ «خروج از هنرمند گرسنگی» را نوشت و ماجرای آخرین نمایش آخرین هنرمند گرسنگیِ واقعی را در جهان معاصر و مصرفگرای پس از جنگ جهانی به تصویر کشید؛ جهانی که در آن، باشگاه هنرمند گرسنگی تأسیس شدهاست، مردم دیگر حوصلۀ فکرکردن به دلایل چهل روز گرسنگیکشیدن قهرمان داستان را ندارند و هنرمندانی تقلبی را ترجیح میدهند که در دوران روزهشان غذای غلیظشده مصرف میکنند، اما نمایشهایشان درخشانتر است.
هنرمند گرسنگیِ روژهویچ با هنرمند کافکا فاصلهٔ زیادی دارد؛ او بهجای مرگ، زندهماندن و گرسنگیکشیدن را انتخاب میکند و به همین دلیل، در پایان نمایشش، در پیشگاه تماشاگران به غرور و خودخواهیاش اعتراف میکند و میرود. «او را مجبور به رفتن میکنند. او از تصویری مسیحوار به تصویر یهودی سرگردان تبدیل میشود. قهرمانی او امری عبث، سترون و رسمیتنیافته است.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.