اخبار

محمد قاسم‌زاده از «چیدن باد» می‌گوید…

«چیدن باد» رمانی تاریخی‌ست. در این کتاب، تاریخ و رمان در یک جا به هم می‌رسند.
تاریخ، سازوکار خاص خودش را دارد. مورخ بر اساس اسناد و یافته‌های تاریخی، تاریخ را می‌نویسد.
سازوکار رمان نیز تخیل است؛ تخیلی که بر روایت‌های تاریخی سوار شده. رمان تاریخی جایی وارد می‌شود که کار مورخ می‌لنگد. در سرزمین ما -به‌خصوص در خاورمیانه- مدارک تاریخی آن‌چنان سندیت ندارند یا باید زمان بگذرد تا گوشه‌ای از حقایق مشخص شوند. رمان‌نویس در هنگام نوشتن رمان تاریخی، باید وارد یک معدن پر از لایه‌های به‌دردنخور، لایه‌های پوچ و لایه‌های ساخته‌شده بشود، آن‌ها را کنار بزند تا درنهایت به قلب واقعیت نفوذ کند. تخیل، متهٔ بُرنده‌ای است که رمان‌نویس در اختیار دارد. تخیل رمان‌نویس از یک طرف مانند مته است، از یک طرف مانند دوربین فیلمبرداری. رمان‌نویس دوربین خود را جایی می‌گذارد که مورخ نگذاشته‌است و از این طریق به قلب واقعیت می‌زند و آن را تصویر می‌کند.
چهار پادشاه آخر ایران -محمدعلی شاه، احمد شاه، رضا شاه و محمدرضا شاه- از سلطنت خلع و از کشور اخراج شدند. این اتفاق، در تاریخ ایران بی‌نظیر است. حدود صد سال است که گروه‌های سیاسی با حکام ایرانی می‌جنگند؛ نه حکام موفق شدند و نه گروه‌های سیاسی. در این رمان، من سعی کردم که به علل ناکامی هر دو طرف پی ببرم و آن را برای خواننده تصویر کنم.
چرا هر دو گروه ناموفق‌ بودند؟ چون هیچ‌کدام حاضر نبودند صدای یکدیگر را بشنوند. همیشه حکام خواستند که گروه‌های سیاسی به خواستهٔ آن‌ها عمل کنند. گروه‌های سیاسی هم همین خواسته را از دولت‌ها داشتند و اتفاقاً دولت‌ها این خواسته را از داستان‌نویس هم دارند و اینجاست که ناکامی شکل می‌گیرد؛ وقتی گوش شنوایی وجود ندارد و همه می‌خواهند پذیرفته شوند و سخن دیگری را نپذیرند…
پادشاهان ایران از دورهٔ مشروطه به بعد، زمانی مشروطه‌خواه می‌شدند که در نقطهٔ ضعف قرار می‌گرفتند و در حالت سرنگونی. آنجا بود که صداها را می‌شنیدند و این زمانی اتفاق می‌افتاد که همه‌چیز از دست رفته‌بود. وقتی در اوج اقتدار بودند، هرگز صدای کسی را نمی‌شنیدند. این نشنیدن صدا در تاریخ ایران همیشه به ما آسیب رسانده‌است و ما باد درو کردیم، باد چیدیم.
اینجا جایی‌ست که من دوربینم را قرار دادم.