توضیحات
نمایشنامۀ «خروج ممنوع» در جهنمی میگذرد که تنها شباهتش با جهنم دینی، گرمای هوا است و دائمیبودن رنجهایش. در جهنم نمادین سارتر، از ابزارهای شکنجه و سرب داغ و گوگرد خبری نیست. دوزخ سارتر، در این نمایشنامه خانهای است چندطبقه که ما فقط یکی از اتاقهای آن را میبینیم؛ اتاقی بدون راه خروج و با سه مبل برای سه گناهگار که باید تا ابد یکدیگر را تحمل کنند. یکی از آنها زنی است همجنسگرا، دیگری زنی مبتلا به جنون جنسی و نیازمند تحسین دیگران و نفر سوم مردی سادیستیک.
در این اتاق، هیچ آینه و هیچ وسیلهای وجود ندارد که شخصیتها بتوانند تصویر خود را در آن ببینند. تنها تصویر آنها از خود، انعکاسشان در چشم دیگری است. در ذهن اطرافیانمان و آدمهایی که ما را میبینند نیز تصوراتی از ما وجود دارد که منعکسکنندۀ بخشهایی از شخصیت ما است؛ اما در جهنم «خروج ممنوع»، این تصویرها واقعیاند، چون شخصیتهای نمایشنامه، دیگری را با تمام گناهها و اشتباههایشان میبینند و با رنج مواجهۀ دائمی با خود، تا ابد یکدیگر را شکنجه میکنند. آنها در ابتدای ورودشان به اتاق، دو نفر دیگر را با شکنجهگرهای مخصوص جهنم اشتباه میگیرند، اما بعد متوجه میشوند که شکنجۀ حقیقی یعنی دیگران ما را آنطور ببینند که واقعاً هستیم، نه آنطور که خودمان میخواهیم به نظر بیاییم.
این کتاب، نمایشنامهای تکپردهای است. هر چه پیش میرود، تنش داستان بیشتر میشود. داستان با بازگشت به نقطۀ آغاز و درک همیشگیبودن این تنش و رنج به پایان میرسد و «به لحاظ ساختاری و فلسفی به نمایشنامۀ “در انتظار گودو” شباهتهای زیادی دارد.»
در این اتاق، هیچ آینه و هیچ وسیلهای وجود ندارد که شخصیتها بتوانند تصویر خود را در آن ببینند. تنها تصویر آنها از خود، انعکاسشان در چشم دیگری است. در ذهن اطرافیانمان و آدمهایی که ما را میبینند نیز تصوراتی از ما وجود دارد که منعکسکنندۀ بخشهایی از شخصیت ما است؛ اما در جهنم «خروج ممنوع»، این تصویرها واقعیاند، چون شخصیتهای نمایشنامه، دیگری را با تمام گناهها و اشتباههایشان میبینند و با رنج مواجهۀ دائمی با خود، تا ابد یکدیگر را شکنجه میکنند. آنها در ابتدای ورودشان به اتاق، دو نفر دیگر را با شکنجهگرهای مخصوص جهنم اشتباه میگیرند، اما بعد متوجه میشوند که شکنجۀ حقیقی یعنی دیگران ما را آنطور ببینند که واقعاً هستیم، نه آنطور که خودمان میخواهیم به نظر بیاییم.
این کتاب، نمایشنامهای تکپردهای است. هر چه پیش میرود، تنش داستان بیشتر میشود. داستان با بازگشت به نقطۀ آغاز و درک همیشگیبودن این تنش و رنج به پایان میرسد و «به لحاظ ساختاری و فلسفی به نمایشنامۀ “در انتظار گودو” شباهتهای زیادی دارد.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.